...

1 views

نامه ای به نیمه ی گمشدم
نیمه ی گمشده ی عزیزم سلام،
امیدوارم حالت خوب باشه . چند روز پیش اتفاقی برام افتاد که فکر کردم لازمه برات تعریف کنم . 2 هفته پیش سرکار تشنج کردم . همکارا رسوندنم بیمارستان . آزمایشا چیز خاصی رو نشون نمیداد ولی دکتر اصرار کرد که چند تا آزمایش دیگه هم بدم . قبول کردم هر چند فکر میکردم همش به خاطر خستگیه . 2 هفته گذشت و من کلا همه چیز رو فراموش کرده بودم که از بیمارستان زنگ زدن و گفتن که جواب آزمایشا حاضره . میدونی چی گفتن ؟ گفتن یه تومور بد خیم تو سرمه و نمیشه جلوی پیشرفتشو گرفت . گفتن نهایت 4 ماه دیگه زنده ام . دنیا رو سرم خراب شده بود . رفتم خونه و تا خود صبح گریه کردم . به همه چیز و همه کس بد و بیراه میگفتم . حالم خیلی بد بود . ولی بعد چند ساعت گریه کردن به یه چیزی رسیدم . اینکه خیلی خوش شانسم . نه دیوونه نشدم . واقعا احساس خوبی داشتم . من میدونستم که 4 ماه دیگه میمیرم این یعنی من این شانس رو داشتم که این 4 ماه رو اونطوری که دوست دارم بگذرونم . همه همچین شانسی ندارن که یه گوی جادویی به اسم تومور سرطانی یهو پیداش بشه و مرگشان رو پیش بینی کنه . پس بلند شدم . صورتمو شستم و نشستم پشت میز کارم . شروع کردم به نوشتن کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم . اولیش سفر به فرانسه بود پس بی معطلی یه بلیط برای هفته بعد گرفتم . راستی یه معذرت خواهی بهت بدهکارم چون پولی که برای خرید خونمون کنار گذاشته بودم را خرج سفر به فرانسه و چند تا کار دیگه کردم . راستی از کارمم استعفا دادم . حتما خیلی عصبانی میشی ولی عزیزم تنها چیزی که میتونم بگم اینه که خیلی متاسفم . وسایلمو جمع کردم و خیلی از وسایلا رو هم فروختم . حالا شاید با خودت بگی که چی ؟ گند زدم به زندگی مشترکمون حالا برات نامه نوشتم . عزیزم راستش فقط میخواستم بهت بگم که من 4 ماه بیشتر زنده نیستم پس هر جهنمی که هستی زودتر خودتو برسون چون بعد از اون دیگه پیدا شدنت به دردم نمیخوره و اینم بدون که خیلی دوست دارم .
ارادتمندت نیمه ی گمشدت